تو را دوست می دارم و ندارم
چندان که هر باشنده ای
آمیزه ای است از هر دو سو.
تا آرامش را حتی
نیمه سردی است
و هر واژه را سکوتی.
تو را دوست می دارم
چرا که این آغاز عشق توست
آغازی به بی نهایتی که پایانش نیست
و دوستت نمی دارم
زان رو که جاودانه ای.
عشق من دو گونه زیست می کند:
عاشقت هستم وقتی که عاشقت نیستم
و تو را دوست می دارم وقتی که دوستت نمی دارم.
ممکن است شما در خود احساس کنید که عاشقید
خوب اگر این 10 نشانه که بر اساس علم روانشناسی می باشد رو داشتید دیگر شک نکنید که معشوق خود را یافته اید!!!
برای خواند 10 نشانه به ادامه مطالب بروید....
یکی بود یکی نبود ,اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم!
یکی داشت و یکی نداشت ,اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم!
یکی خواست و یکی نخواست ,اونی که خواست تو بودی اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم!
یکی آورد و یکی نیاورد ,اونی که آورد تو بودی اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم!
یکی برد و یکی باخت ,اونی که برد تو بودی اونی که دل به تو باخت من بودم!
یکی گفت و یکی نگفت ,اونی که گفت تو بودی اونی که "دوست دارم "رو به هیچ کس جز تو نگفت من بودم!
یکی ماند و یکی نماند,اونی که ماند تو بودی اونی که بدون تو نماند من بودم!!!!!
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوزو نوایی نکنیم
یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
وقتی که بارون می باره چشام از عشق تو خیسه
دل من به قول سهراب زیر بارون مینویسه
چون غروب خیلی قشنگه تو خود خود غروبی
چی بگم قحطی واژه است هر چی هستی خیلی خوبی
دوستت دارم
دوست دارم تو را نظاره کنم
زیر پایت پر از ستاره کنم
گر بپرسند نازنینت کیست
دوست دارم به تو اشاره کنم
همه شعرای خوب واسه تو ... سایه غمگین واسه من
زندگی مال تو ... مرگ مال من .....
ارزوهای خوب مال تو ...خواب سنگین مال من
شیرینی مال تو ... هر چی تلخی مال من..
تاج غررو مال تو ... کاسه گدایی مال من..
اصلا هر چیز خوب که تو دنیا هست مال تو..... ولی تومال من.....باشه؟
تا آمدنت بگذار قصه یافتن تو را برای
کسانی که هنوز
پی گمشده خود هستند بگویم
بگویم که من تو را میان ستارگان اسمان یافتم
آنجا که هر شب ستارگان ما را برای دیدنشان
دعوت می کنند
من تو را میان گلهای باغچه یافتم
تا آنجا که هر روز شبنمی خندان
به گلها سلام میدهند
من تو را میان قاصدکهایی یافتم
که هر روز برای دوستدارانت نوید
شادی و امید را می دهند
در انتظارت ای ترانه نامفهوم
کفشهای غیرتم را در می اورم
و در کویر غرورم با پای برهنه راه می روم
تا شاید که تاولهای قلبم را باور کنی
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حال ما خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوندا
نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا
چه دشوار است
چه زجری می کشد آنکس که انسان است
و از احساس سرشار است
جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!