قسم به گریه ابر و به ناله بلبل
که بی حضور گلی کس ندیده لبخندم
در میکده مست از می نابم کردند
سرمست ز جرعه شرابم کردند
ای دوست به چشم های مست تو قسم
جامی دوسه دادند و خرابم کردند
بجان دوست که باخبر شدم از دوست
نشسته بیخبر از جهان وهرچه دراوست
هر کس به آرزوئی و مایل بجانبی است
من غیردوست هیچ نخواهم بجان دوست
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
خشم و کین، جور و ستم، لطف و عطا، مهر و وفا
به خدا گر ز تو باشد همه نیکوست مرا
وقتی که بوی بارون میپیچه تو خیابون
دلم میخواد بمونم می دونم نمیتونم
وقتی صدای چیک چیک میپیچه تو آلاچیق
دلم میخواد بمونی می دونم نمیتونی
وقتی می شینه رو خاک یه قطره از آسمون
عطرش میپیچه آروم به زیر چطر ناودون
وقتی یه قطره بارون یواش یواش و لرزون
می شینه روی پلکام به زیر طاق ایوون
دلم میگه میتونم اگه بخوام بمونم
چتری باشم برای گریه این آسمون
امشب تو این خیابون نگاه کن به آسمون
توو قطره بارون ببین چشای گریون
یه دل پر از هیاهو صدای کمی لرزون
ازت میخواد بمونی میدونم که میتونی
جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!