سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درس های الهی ...... - !.!.!.!.!.!.!.!.!.!.!
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
جمعه 87 مهر 5 ساعت 1:43 عصردرس های الهی ......


بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بیننده‌ها
آخرین شب جمعه، بحث را پای تلویزیون می‌بینند. و آقایانی که ماشین دارند،
هر چه بنزینش کم بشود، رفت و آمدها را خلاصه می‌کنند و می‌گویند دو لیتر
بیش‌تر بنزین نداریم، ده لیتر بیش‌تر بنزین نداریم، پس الکی مسافرکشی،
نکنیم. باشد برای چیزهای حساس یک زایمانی، خونریزی مغزی، یک حادثه‌ای، چند
لیتر از ماه رمضان بنزین بیش‌تر باقی نمانده است. زمانی که بحث را
می‌بینید، چند شبی مانده است. بنابراین این چند شبه را به خصوص شب جمعه‌ی
آخر یک کمی عنایت داشته باشید که اگر تا به حال غفلتی بوده و استفاده
نکردیم، اگر تا به حال استفاده نکردیم، قابل جبران باشد. خدایا هر چه برای
خوب‌ها مقدر کردی به خاطر خوبی‌شان، به آبروی همان خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را
برای ما هم مقدر بفرما! خسارت‌های گذشته را توفیق جبران مرحمت بفرما!
بحث
ما در این جلسه این است که شیطان چگونه مسلط می‌شود؟ راه‌های نفوذ شیطان!
بحثی است که همه به آن مبتلا هستیم. بسم الله الرحمن الرحیم. راه‌های نفوذ
شیطان!
1- لقمه حرام، زمینه نفوذ شیطان
1-
لقمه! حرام‌خواری! می‌گویند شاه ستمگری از یک قاضی دعوت کرد که بیا و قاضی
شو! گفت قاضی طاغوت گناه است. نمی‌شود! گفت: بیا معلم بچه‌هایم شو! گفت:
گرگ زاده عاقبت گرگ شود. گفت بیا و یک ناهار با هم بخوریم. گفت حالا این
طوری نیست. یک ناهار نزد شاه خورد، دید خیلی خوشمزه است، گفت اعلی حضرت
اگر اجازه می‌فرمایید هم قاضی می‌شوم و هم معلم بچه‌هایت می‌شوم. یعنی
لقمه‌ی حرام کار خودش را کرد. لقمه‌ی حرام کلیدی است. به یک بزرگی گفتند
بچه‌ی شما بی‌ادب است. گفت: چه کرده است؟ گفت: سقایی مشک آبی روی دوشش بود
و می‌رفت،  بچه‌ی شما یک سوزن به مشک آب فرو کرد و این آب‌هایش خالی ‌شد.
خیلی ناراحت شد، رفت به مادرش گفت، مادر شروع کرد به منقلب شدن و گفت:
باید اینطور باشد، گفت: چرا؟ گفت: من وقتی حامله بودم، از کنار درخت اناری
گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد، یک سوزن در انار فرو کردم و از این
سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافی که خوردم، باید... من سوزن به
انار زدم، باید بچه‌ام به مشک سوزن بزند. باید مواظب باشیم. حدیث داریم
اگر روزیتان کم شد، عجله نکنید. یک خورده تحمل کنید، انشاءالله خدا
می‌رساند. لقمه خیلی کار می‌کند. امام حسین فرمود: علت اینکه هر چه
می‌گویم گوش نمی‌دهید، چون شکمتان از لقمه‌ی حرام پر شده است. کسی اگر
لقمه‌ی حرام خورده باشد... از چیزهایی که دنیا خواب است، هم شرق خوابش
برده است و هم غرب! من این را تحقیق کرده‌ام. پرسیدم! از کسانی که در
آمریکا و در کانادا، دکترای علوم تربیتی دارند، یعنی از ایران رفته‌اند،
درس‌های حوزه را هم خوب خوانده‌اند. یعنی در حوزه‌ی علمیه دانشمند
شده‌اند، دوازده سال رفته‌اند آنجا و تسلط بر زبان انگلیسی، دکترای علوم
تربیتی گرفته‌اند. خانه‌شان رفتم، گفتم آیا در دنیای تربیت، بحث لقمه هم
هست؟ گفتند: نه! آن‌ها از روانشناسی شروع می‌کنند. روانشناسان منحرف! شما
حالا نگاه نکن به بعضی از روانشناسان خودمان که آدم‌های خوبی هستند، اصلاً
روانشناسانشان منحرف هستند.  آمده بود پهلوی یکی از ما، حالا اسمش را
نگویم که کدام کشور بود، چقدر آدم باسواد منحرف داریم. رفته بود پهلوی
روانشناس و گفته بود که من ناراحت هستم، گفته بود چرا؟ گفته بود یک حرف
زشتی به خدا زدم، و هی ناراحت هستم که من به خدا توهین کردم، به ذات مقدس
الهی! گفته بود طوری نیست. شما سی چهل بار دیگر از همان حرف‌ها بزن، برایت
عادی می‌شود از نظر روانشناسی. اصلاً اینها باید بروند دامپزشکی! به طرف
می‌گوید اینقدر فحش بده تا فحش برایت عادی بشود. اینهم نسخه‌ی روانشناسی
است که دین ندارد. هر کس هر رشته‌ای دارد، جامعه‌شناس، روانشناس، نمی‌دانم
آخوند، نمی‌دانم دانشگاهی، اصل باید دین باشد و لذا قرآن می‌گوید:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ» (زمر/17) «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ
فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18) اول باید عباد باشیم. چون اگر بنده‌ی
هوسم باشم، هر طوری که هوسم هست... علم هم پیدا کنم، علمم را دنبال هوسم
می‌برم. اول می‌گوید بنده‌ی خدا باش، اگر بنده‌ی خدا بودی، حالا گوش بده
هر کس حرف بهتری می‌زند آنرا انجام بده! لقمه!
2- سیاست گام به گام شیطان
مسئله‌ی
دیگر القاء! یعنی یک چیزی را تلنگر می‌زند. به ذهنت می‌آورد. «لَیُوحُون‏»
(انعام/121) شیطان القاء می‌کند. بعد از القاء تماس! «مَسَّهُمْ طائِفٌ
مِنَ الشَّیْطانِ» (اعراف/201) بعد از تماس نفوذ! رخنه می‌کند.
«یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/5) «فی» نفوذ! بعد از نفوذ آنجا
می‌ایستد و استقرار پیدا می‌کند. استقرار! «فَهُوَ لَهُ قَرین‏» (زخرف/36)
استقرار که پیدا کرد کم کم می‌شود «حِزْبُ الشَّیْطان‏»     (مجادله/19)
بعد از حزب، عضو حزب که شد، بعد می‌فرماید که: «أَوْلِیاءَ الشَّیْطان»
(نساء/76) ‏«مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» (نساء/119) ولایت شیطان
را می‌پذیرد. اصلاً خودش می‌شود شیطان! خودش می‌شود شیطان! یعنی این گام
به گام است. این سیاست گام به گام است. همه‌اش را هم آیه داریم. این
کلماتی را که من نوشتم، چون پای تلویزیون همه که قرآنی نیستند، هر کلمه‌اش
از قرآن است. حالا برای قرآنی‌ها می‌گویم. کلمه‌ی القاء را قرآن می‌گوید:
«أَلْقَى الشَّیْطان فی‏ أُمْنِیَّتِه‏‏» (حج/52) «أَلْقَى» یعنی یک چیزی
را به ذهن آدم تلنگر می‌زند. تماس! «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ»
«مَسَّ» یعنی تماس می‌گیرد. نفوذ! این را دیگر شما حفظ هستید. «یُوَسْوِسُ
فی‏...» «فی» یعنی در، یعنی می‌رود تو! اول تماس می‌گیرد و می‌آید بغل،
بعد می‌رود داخل! نفوذ! وقتی نفوذ پیدا کرد، آنجا می‌ایستد. قرآن می‌گوید:
«فَهُوَ لَهُ قَرین‏» «قَرین» یعنی مقارن! یعنی دیگر بیرون نمی‌رود و
می‌ایستد. آنجا که ایستاد و رخنه کرد، آن وقت می‌شود: «أُولئِکَ حِزْبُ
الشَّیْطان‏» حزب شیطان که شدی، یک خورده می‌رود بالا! می‌گوید که: «إِنَّ
الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطین‏» (اسراء/27) می‌شود برادر
شیطان! اول حزب شیطان! این را دیگر ننوشتم. بعد از حزب می‌شود برادر!
«إِخْوانَ الشَّیاطین‏» برادر شیطان! بعد از شیطان می‌شود ولایت!
«یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» بعد از ولایت اصلاً خودش می‌شود شیطان!
این
لحن را امیرالمؤمنین این طوری فرموده است. این بیان امیرالمؤمنین را
ببینید. می‌گوید: «فَبَاضَ» یعنی تخمگذاری می‌کند. « بَاضَ» بیضه،
تخم‌ریزی می‌کند شیطان! « بَاضَ» بعد از « بَاضَ» می‌گوید: «فَرَّخَ» یعنی
جوجه می‌دهد. تخم‌ریزی می‌کند، بعد جوجه می‌دهد، «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ» بعد
می‌گوید: «دَبَّ» به جنب و جوش در می‌آید، حرکت می‌کند، «دَبَّ» بعد
می‌گوید: «دَرَجَ» رشد پیدا می‌کند. بعد می‌فرماید که: «فَنَظَرَ
بِأَعْیُنِهِمْ» کم کم طوری می‌شود که «نَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ» نگاه‌هایش
شیطانی می‌شود. «وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» اصلاً حرف‌هایی که می‌زند
همه‌اش انگار بلندگوی... یعنی انگار حلقوم شیطان پشت زبانش است.
{اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ
أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی
حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ
بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ
الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ
(نهج‌البلاغه/خطبه7)} خوب نتیجه‌ی این مراحل! این است که انسان باید گناه
را از اولش... قرآن می‌فرماید که: « َ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ
الشَّیْطان‏» (بقره/168) «خُطُواتِ» جمع «خطوة» است به معنای گام! برای
جلوگیری از گناه... مثلاً شما می‌دانی که اگر به این نگاه کنی، عاشقش
می‌شوی! خوب نگاه نکن! اگر هم اتاقی‌اش بشوی و بغلش بنشینی، با هم بستنی
بخورید، با هم نمی‌دانم حمام بروید، با هم استخر بروید، با هم زمین ورزش
بروید، اگر می‌دانید که اگر این منشی شما باشد، شما به فتنه می‌افتید،
انسان باید از اول جلویش را بگیرد. چون نمی‌شود گفت که حالا من با این
رفیق سیگاری رفیق می‌شوم و من سیگاری نمی‌شوم. چون داریم که اگر کسی به
مرز رسید دیگر بر خوردنش آسان است. از اول باید جلویش را گرفت. گفته‌اند
که از اول خودتان را بپوشانید. زن‌ها خودشان را بپوشانند و مردها هم نگاه
نکنند. اما اگر زن ول شد و چشم مرد هم ول شد، زن ول و چشم ول، به هم نگاه
کنند، دیگر بعد جمعش مشکل است. دیگر نمی‌شود جمعش کرد. دیگر بعد نمی‌شود
جمعش کرد. و لذا گفته است: «خُطُواتِ»! من اگر در این کارخانه بروم، به
فساد کشیده می‌شوم. با این‌ها به ورزش بروم، به فساد کشیده می‌شوم. با
این‌ها بروم در این اتاق و در این سالن، دنبالش دیگر دست من نیست، به همین
خاطر گفته‌اند که از اول انتخاب همسر «اخْتَارُوا لِنُطَفِکُمْ»‌
(کافی/ج5/ص332) از اول انتخاب همسر حساب کن که اگر این شوهر تو بشود و اگر
این زن تو بشود، این نسل، نسل مبارکی نیست. این خاک باغچه را هر درختی هم
بنشانی، در این خاک میوه نمی‌دهد. اصلاً این زمین، این زمین است. همسر
زیبا که خانواده‌اش خوب نباشد، مثل گل قشنگی است که ریشه‌اش در پهن است.
گلِ قشنگ است، اما ریشه‌ی این در پهن است. «إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ
الدِّمَن‏» (کافی/ج5/ص332) این مسئله‌ی لقمه‌ی حرام قدم اول است.
3- وعده‌ها و آرزوهای دور و دراز شیطانی
وعده‌ها!
راه‌های نفوذ یکی لقمه بود، دوم وعده‌ها! قرآن می‌گوید: «یُمَنِّیهِمْ»
(نساء/120) «یُمَنِّی» امنیة یعنی وعده می‌دهد. چنین می‌شود بعد چنین
می‌شود، لیسانسم را می‌گیرم بعد چنین می‌شود. بعد چنین می‌شود. بعد چنین
می‌شود. چه چیز می‌شود؟ هیچی! به امید است. امروز وظیفه این است. فردا چه
می‌شود؟ هر چه می‌خواهد بشود. خیلی آرزوهای... پیغمبر فرمود: من برای
مسلمان‌ها از دو چیز می‌ترسم. یکی «طُولِ الْأَمَل‏» آرزوهای دراز!
وظیفه‌ام است این کار را می‌کنم. حالا فردا چه می‌شود؟ اینقدر آدم به هوای
آرزوها یک کارهایی می‌کنند و به آرزوهایشان هم نمی‌رسند. امروز خدا از شما
چه می‌خواهد؟ امروز را ببین! امروز خدا از شما چه می‌خواهد؟ وظیفه‌ی
امروزت را انجام بده! خیلی چشم داشت نداشته باش! که اگر آنجا بروم، اگر...
اگر... اگر... محاسباتی که ما می‌کنیم خیلی‌هایش از خدا دور می‌شویم. یکی
از علماء می‌گفت که پهلوی امام نشسته بودم، زمانی که امام مشهور نبود. دو
نفری در ماشین نشستیم که از قم به تهران برویم. من به امام گفتم که خوب
است که عراق گذرنامه نمی‌دهد. امام فرمود: چطور؟ گفتم اگر عراق گذرنامه
بدهد، طلبه‌های باسواد قم همه گذرنامه می‌گیرند به حوزه‌ی علمیه‌ی نجف
می‌روند، آن وقت بچه طلبه‌ها قم می‌مانند. حوزه‌ی نجف سنگین می‌شود،
حوزه‌ی قم می‌شود برای بچه طلبه‌های مبتدی! وزن نجف بر وزن قم می‌چربد. پس
خوب است که ایران گذرنامه ندهد که در قم طلبه‌ی مبتدی باشد و طلبه‌ی ملا
هم باشد. می‌گفت تا امام این را از من شنید ناراحت شد. از قم تا تهران،
جاده‌ی قدیم، حدود 3 ساعت، 4 ساعت، برای من صحبت کرد که این تفکر تفکر
توحیدی نیست. تفکر خدایی نیست. که آدم بگوید کی سبک شد و کی سنگین شد.
الان آقا مثلاً حالا مدیر یک جایی شده است. حتی یک اداره‌ی کوچک! ابدا!
ایشان اذان بگوید؟ نه در شأن ایشان نیست که اذان بگوید. خیلی خوب به انجمن
اسلامی می‌گوییم که اذان بگوید. اصلاً اذان را رادیو را روشن کنید و پشت
بلندگو بگذارید. اذان رادیو که ثواب ندارد. این اذان پلاستیکی است. هر وقت
انگور پلاستیکی‌هایی که شوفرهای تاکسی آویزان می‌کنند آب داشت، این اذان
پلاستیکی‌ها هم ثواب دارد. اذان باید حلقومی باشد. حدیث داریم دوره‌ی آخر
الزمان آدم‌های مشهور عارشان می‌شود که اذان بگویند. یعنی هیچ وقت یک
سردار و امیر نمی‌رود پشت بلندگو اذان بگوید. یک آیت الله و یک تاجر و یک
رئیس کارخانه اذان نمی‌گویند. می‌گوید: من؟‌من اذان بگویم؟ مشهدی عباس
اذان بگو! حدیث داریم. حدیث داریم دوره‌ی آخر الزمان اذان را واگذار
می‌کنند به طبقه‌ی مستضعف! آدم‌های معروف و مشهور خجالت می‌کشند که اذان
بگویند. خوب این آرزو است. فکر می‌کند که حالا یک کسی شده است. ما کسی
نیستیم. خدا اگر حافظه را از یک مرجع تقلید در وضو بگیرد، دست راست و چپش
را قاطی می‌کند. یک علامه، یک پروفسور، یک استاد دانشگاه، با یک چیز جزئی
همه‌ی محاسبات به هم می‌ریزد. خیلی دنبال آرزوها نباشید. آن وقت به دنبال
آرزوها که می‌رویم، به فساد کشیده می‌شویم.
4- نیاز انسان به همسر، مقدم بر تحصیل علم
من
این را چند بار گفته‌ام، چند بار دیگر هم خواهم گفت. یک بلای مهمی که
امروز جامعه‌ی ما به آن گرفتار است، این هجوم دخترها به دانشگاه است،
البته طوری نیست. همه‌ بیایند و در دانشگاه درس بخوانند. بلا این است که
حالا که می‌آید و لیسانس می‌گیرد، شوهر قبول نمی‌کند. این خیلی خطر است.
دختر و پسر سن ازدواجشان معلوم است. هر وقت میل پیدا کردند، سنش است. نه!
دختر! اول باید لیسانست را بگیری، بعد! مثل اینکه یک دختری یا پسری تشنه
است. به او بگوییم: تشنه‌ات است؟ انشاء‌الله بعد از لیسانس آبت می‌دهم.
فکر، فکر غلطی است. آدم تشنه آب می‌خواهد. حالا لیسانس بگیرد یا نگیرد.
دختر دوره‌ی دبیرستانی وقت شوهرش است. بعضی وقت‌ها می‌گویند این حرف‌ها
دختر را بی‌حیا می کند. این مادر و پدر نمی‌داند که این حرف‌ها گذشته است؟
یک بچه‌ی کوچک بود، حافظ قرآن بود. به او گفتند که چه وقت داماد می‌شوی؟
گفتند بابا این بچه است. شش سالش است. این که نمی‌فهمد. یک مرتبه تا گفتند
نمی‌فهمد، این بچه گفت: «فَفَهَّمْناها سُلَیْمان‏» (انبیاء/79) یعنی چرا
به سلیمان می‌فهمانیم. یعنی حالیمان است. ما خواب هستیم و خودمان را به
خواب زده‌ایم. خودمان را به خواب نزنیم.  نه! پسرم پسر پاکی است. نماز شب
می‌خواند. خوب نماز شب بخواند. مگر نماز شب کاری به شهوت دارد؟ نماز شب
حسابش جداست، شهوت هم حسابش جداست. با اینکه بچه‌مان ریش دارد، دخترمان
چادر مشکی دارد، نمی‌دانم جمکران می‌رود، اینها هیچ کدام کار شهوت را
نمی‌کند. یعنی شبی دو لیتر هم گریه کنی، شهوت سر جایش است. انسان همسر
می‌خواهد. لیسانس بی‌لیسانس! هر وقت خواستگار برایتان آمد، اگر پسر خوبی
بود، اگر پسرتان وقت ازدواجش است ولو دوره‌ی دبیرستانی... ازدواج را عقب
نیاندازید، حدیث داریم که نصف دین یا دو سوم دین، حدیث داریم «مَنْ
تَزَوَّجَ» «مَنْ» کسی که! «تَزَوَّجَ» ازدواج کند، «فَقَدْ أَحْرَزَ»
احراز کرده، یعنی حفظ کرده است، «نِصْفَ دِینِهِ» (بحارالأنوار/ج100/ص219)
نصف دینش را حفظ کرده است. اما حدیث داریم «مَن تَزَوَّجَ فِی حَدَاثَةِ
سِنِّهِ»؛ «حَدَاثَةِ سِنِّهِ» یعنی نوجوانی «فَقَدْ أَحْرَزَ ثُلُثَیْ
دِینِهِ» (مستدرک الوسائل/ج14/ص149) دو سوم دینش را احراز کرده است. یعنی
اگر دین نود درجه باشد، اگر عادی داماد شود، 45 درجه‌اش را حفظ کرده است،
اگر زود داماد شوند و زود عروس شوند، با هم بگویید! شصت درجه! هر چه زودتر
ازدواج بشود، دین حفاظت می‌شود. منتها یک مشت سد درست کردیم که این سدها
را باید بشکنیم. سدها را باید بشکنیم. جهازیه‌اش جور نیست. به داماد
بگوییم: جهازیه‌اش جور نیست. تو هم مشکل داری و سربازی نرفته‌ای، لیسانس
نگرفتی، هنوز شغلت معلوم نیست، تو مشکل داری و دختر من هم مشکل دارد، ولی
بیایید عقد بخوانید، البته بعد از تحقیق! تحقیق هر چه می‌خواهید بکنید.
انتخاب همسر را باید با دقت انجام داد. اما وقتی فهمیدید که این پسر، پسر
خوبی است، نه خانه اصل است، نه سربازی اصل  است، نه شغل اصل است، اصل این
است که اینها دینشان حفظ بشود، عقد کنند. آن وقت قرآن می‌گوید: اگر به
خاطر حفظ تقوای دخترت، برای این اقدام کردی، «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ
لا یَحْتَسِب‏» (طلاق/4) از راه‌هایی که فکرش را نمی‌کردی، من مشکلشان را
حل می‌کنم. در قرآن داریم: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» در قرآن داریم که هر
کس تقوا داشته باشد، از راه‌هایی که پیش‌بینی نمی‌کند من مشکلش را حل می
کنم. «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب‏» یعنی از راه بی‌گمان!
5- نفی آداب و رسوم غلط در ازدواج
شما
گمانت این است که حتماً دخترم لیسانس بشود، پس باید داماد فوق لیسانس
باشد. دختر فوق لیسانس پس داماد باید دکتر باشد. پس استخدام رسمی! پس چطور
جهازیه‌اش جور می‌شود! پس خانه‌ی شخصی! پس از پدر و مادرش جدا شود و
خانه‌ی دربست! پس... پس... پس... پس... پس... هیچی! دخترت شد پیر و داماد
هم شد سی و پنج ساله! پیر پسر و پیر دختر! اگر می‌خواهید بچه‌هایتان سالم
بمانند، قیدهای ازدواج را بشکنید. هر چه قید است بردارید. عقد شرعی بشود،
منتها تشکیل زندگی ممکن است دو سه سال دیگر باشد. بیایند و بروند، بعد
تشکیل زندگی بشود. معنای ازدواج تشکیل زندگی نیست. پدر و مادرها این قیدها
را بردارند. بعضی پدرها می‌گویند: نه! تا دختر اول بیرون نرفته است، دختر
دوم بیرون نرود. فکر غلط است! حالا بلکه ماشین ایستاد، همه‌ی ماشین‌ها
باید در خیابان راهبندان کنند؟ اگر یک ماشین ایستاد، همه‌ی ماشین‌ها باید
بایستند؟ خوب از بغلش برو! ممکن است دختر اول راهبندان کند، گناه دخترهای
بعد چیست؟ ممکن است پسر اول راهبندان کند، گناه برادرها چیست! ما گیر چه
هستیم؟ پسر اول برود و بعد پسر دوم! چه کسی این را گفته است؟ عقل گفته
است! دین گفته است! وحی گفته است! تجربه گفته است! ما دوست داریم... دختر
سومش را قبل از دختر اول و دومش شوهر داد، خوب چه اشکالی دارد؟ شما سر
سفره که نشسته‌ای می‌گویی: ببین! اول این را بخوریم بعد این... بابا الان
اگر تشنه‌ات هست، اول آب بخور، بعد ان طرف سفره! نیاز طبیعی است. با فطرت
بازی نکنید. فطرت را ببینید چه زمان استعداد و آمادگی دارد همان کار را
بکنید. راه راه نفوذ شیطان یا غفلت است و یا شهوت! نسل نو ما از دو رخنه
گزیده می‌شوند. 1- غفلت! 2- شهوت! دوای غفلت نماز است و دوای شهوت ازدواج
است. باید دولت و ملت... حتی برای برده‌ها! می‌گوید برده‌ها را نگویید
بابا این نوکرمان است. نوکر شهوت دارد. شهوت آقا و نوکر ندارد. هم آقا
شهوت دارد و هم نوکر! بعد می‌گوید همه‌ی امت اسلامی بسیج شوید برای شهوت
برده‌ها اقدام کنید. آیه‌اش کجاست؟ آیه‌اش این است: «وَ أَنْکِحُوا» دستور
و فرمان بسیج می‌دهد. همه‌تان بسیج شوید، «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏»
«أَیامى‏» ایم یعنی آدم بی‌همسر! «... مِنْ عِبادِکُمْ» «عِبادِکُمْ»
(نور/32) عبد یعنی برده! بسیج شوید و برای شهوت برده‌ها یک فکری بکنید.
برای برده‌ها هم می‌گوید... بالاخره برده در خانه شهوتش او را داغان کند،
معلوم نیست دست به چه کاری بزند و چه کند! «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏
مِنْکُمْ ... مِنْ عِبادِکُمْ» منتها «الصَّالِحینَ» افراد صالحین! گزینشش
را من دقت می‌کنم. اول گزینش و دقت، هر چه در گزینش می‌خواهید دقت کنید،
اما وقتی مطمئن شدید، دیگر همه‌ی قیدها را بردارید، هر چه تو بخواهی!
مهریه چقدر؟ هر چقدر که آسان است. تالار می‌خواهی؟ هر چه آسان است. لباس
چه؟ هر چه آسان است. اگر در ازدواج این قیدها را برداریم... الان شده‌ایم
مثل بت‌پرست‌ها! بت‌پرست‌ها با دست خودشان مجسمه درست می‌کردند، جلوی
مجسمه‌ی خودشان گریه می‌کردند. قرآن فرمود: «أَ تَعْبُدُونَ ما
تَنْحِتُون‏» (صافات/95) با دست خودت بت درست کرده‌ای و گریه می‌کنی؟ ما
هم با دست خودمان آدابی درست کرده‌ایم... رسم ما نیست. بسمه‌ای تعالی غلط
کردی! این رسم از کجا آمده است؟ رسم ما یا قرآن است و یا حدیث! ما بنده‌ی
خدا هستیم و نه بنده‌ی رسم! آخر در فامیل ما این رسم نیست. آخر فامیل شما
چه کاره است؟ ما بنده‌ی خدا هستیم. یک کسی... به هر حال اینها مهم است. ما
اول بنده‌ی خدا هستیم بعد... گاهی وقت‌ها ممکن است زن گریه کند، خوب گریه
کند. اشک تو برای من وظیفه می‌آورد؟ اول من بنده‌ی خدا هستم، بعد شوهر تو
هستم. آخر بچه‌ها ناراحت می‌شوند. من اول بنده‌ی خدا هستم، بعد پدر
بچه‌ها! یادمان نرود، ما بنده‌ی خدا هستیم، خدا ما را ساخته است و می‌داند
چه ساخته است و می‌داند نیاز ما چیست.
6- کنار گذاشتن خجالت و حیا در امر ازدواج
نیاز
به همسر یک نیاز جدی است. گاهی وقت‌ها پدر می‌گوید که آخر شما می‌گویی
اینها عقد کنند و مرتب بیایند و بروند؟‌ بسمه‌ تعالی: بله! طوری می‌شود؟
«إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ ... فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» (معارج/30)
ملامت ندارد. گاهی وقت‌ها عروس و داماد می‌خواهند از هم استفاده کنند،
می‌گوید آخر ما... هنوز ماشین‌ها بوق نزده‌اند. آخر اینجا خانه‌ی پدر است،
اینجا خانه‌ی مادر است. قرآن می‌گوید: «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ»
ازدواج وقتی عقد شد، اینها از هم می‌توانند استفاده کنند، خانه‌ی پدر است
یعنی چه؟ خانه‌ی مادر است یعنی چه؟ مهمانی است یعنی چه؟ «فَإِنَّهُمْ
غَیْرُ مَلُومینَ» همسر که شد دیگر هیچ کس نباید ملامت کند. شب اول
بچه‌دار شدند... اینها چقدر بی‌حیا بودند. اِ... «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ
مَلُومینَ» قرآن می‌گوید خجالت نکشید. ما آنجایی که باید خجالت بکشیم،
نمی‌کشیم. آنجایی که باید خجالت نکشیم، می‌کشیم. قاطی کرده‌ایم، دو شاخ
تلفن را در برق می‌زنیم، دو شاخ برق را در تلفن می‌زنیم. هر دو هم
می‌سوزد. همانطور که خدا گفته است. همینکه عقد شرعی شد، من دارم... حالا
یک خاطره‌ هم دارم، نمی‌دانم این را گفته‌ام یا نگفته‌ام. خیلی خاطره‌ی
خوشمزه‌ای است. یک کسی من را دید و شروع به بوسیدن کرد که آقای قرائتی
خیلی به گردن من حق داری! ما فکر کردیم از بحث‌های ما استفاده کرده است.
گفتیم خوب حالا لطف خداست. گفت: نه! خیلی حق داری! من دیدم یک طور دیگری
می‌گوید. گفتم: حالا خبری است؟ گفت من یک نامزدی دارم، پدر زنم نمی‌گذارد
بروم و او را ببینم. می‌گوید چون دختر بزرگ داریم، پسر بزرگ داریم، این
می‌آید برود در اتاق و خلوت با عروس آن وقت آن‌ها هم بی‌حیا می‌شوند. گفتم
از این حرف‌ها گذشته است. الان دیگر با وجود ماهواره، چیزی نیست و حیایی
نمانده است. منتها من نمی‌دانم و گیر پدرش افتاده‌ام. آخرش نشستیم و با
عروس طراحی کردیم و به عروس گفتم که بگو می‌روم جلسه‌ی قرائتی! پدرش ما را
دیده بود و تا می‌گفت می‌روم جلسه‌ی قرائتی، می‌گفت: برو! از خانه بیرون
می‌آید و من پشت موتور می‌نشانم و می‌برمش. گفتم که من نمی‌دانستم که
جلسات من یک چنین برکاتی هم دارد. دیگر من اینجایش را نخوانده بودم.
ببینید وقتی ما ضد قرآن می‌شویم. قرآن می‌گوید: «إِلاَّ عَلى‏
أَزْواجِهِمْ ... فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» زن و شوهر با هم هیچ
ملامتی ندارد. حتی در ماه محرم! عاشورا را حریم نگه می‌داریم. اما یک ماه
محرم و یک ماه صفر، چرا عروسی نکنند؟ دو ماه عروسی‌ها تعطیل است، برای چه؟
بابا خانمش است و می‌خواهد او را ببرد! بله شما بگو در ماه محرم  حریم
امام حسین را نگهدار! روی چشم! ادب را مراعات کن! روی چشم! اما اینکه دو
ماه عروس نبریم، خوب این را چه کسی گفته است؟ این ضد قرآن است.
«فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» ملامت نشوند. همشاگردی‌هایت نفهمند که
عروس شده‌ای! چرا؟ برو و بگو که من عروس شده‌ام. اولش که آموزش و پرورش
اینها را بیرون می‌کرد، نمی‌دانم که حالا هم بیرون می‌کند یا نه؟ حالا هم
بیرون می‌کند؟ دختر اگر عروس می‌شد از دبیرستان بیرونش می‌کردند. این
حرف‌ها چیست؟ اگر از اولش می‌شد غلط بود و اگر الان هم می‌شود غلط است.
قرآن می‌گوید: «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» یعنی در صدر اسلام اگر یک
کسی عروس می‌شد، مثلاً می‌گفتند دیگر مسجد نیا، مکه نرو! این حرف‌ها چیست؟
دین ما خانم‌ها و آقایان، دین ما یک دین فطری است. دین شیرینی است. ما دین
را با سلیقه‌های خودمان قاطی کرده‌ایم، آداب، رسوم، سلیقه، خرافات، اینقدر
این پشه و سوسک، در این آب افتاده است که دیگر آب قابل خوردن نیست. اسلام
ناب! اگر می‌خواهید نفوذ شیطان... راه‌های نفوذ شیطان این است. یا نماز یا
ازدواج!
7- غفلت و شهوت، راه نفوذ شیطان
چون
شیطان از دو روزنه می‌آید،‌ غفلت و شهوت! یعنی بیش‌ترین راه‌ها این است.
دوای غفلت نماز است و دوای شهوت ازدواج است. نماز اقامه بشود و ازدواج
آسان شود، پنجاه درصد گناهان کم می‌شود. تمام بت‌ها را بشکنیم. منتها دو
سه جگر می‌خواهد. دو سه تا کت‌شلورای در کشور می‌خواهیم شبیه شهید رجایی!
دو سه آخوند هم در کشور می‌‌خواهیم شبیه نواب صفوی! که این خط‌ها را
بشکنند و هر چه « کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‏» نیست، بزند و برود کنار!
آداب و رسوم و همه را بزند و کنار ببرد و این‌ها خط‌شکنی‌هایی است که مفید
است و خیلی خوب است.
راه‌های نفوذ شیطان، ترساندن هست. گمراه کردن
هست. غضب هست. آهنگ‌ها و تبلیغات هست. مانورها هست. خدعه هست. من اینجا
پانزده شانزده مورد نوشته‌ام. آن‌ وقت راه‌های گول زدن، زینت هست. نجوا
هست. تبذیر هست. نسیان هست. شایعه هست. طاغوت‌ها هست. دوست هست. تهدید
هست. تطمیع هست. اصلاً نشد که بگویم و اصلاً هل خوردم در موضوع ازدواج!
چون بیش‌تر نامه‌‌هایی که دست من می‌رسد، نامه‌هایی است که... یک نامه
خواندم خیلی دلم سوخت. دختر می‌گفت: که خدا پدر و مادرم را لعنت کند. زمان
دبیرستان خواستگارهای خوبی داشتم و هی گفتند باشد که لیسانس شود. باشد که
فوق لیسانس شود. حالا که فوق لیسانس شدم، دیگر خواستگار نمی‌آید. یعنی
گاهی وقت‌ها به خاطر یک هوس خیالی، آرزو، وعده‌ها، چنین می‌شود، چنین
می‌شود، چنین می‌شود، صبر کن شاید داماد بهتر آمد، صبر کن، حالا بگذار،
حالا جواب مثبت نده، این را همینطور در آبغوره بخوابان ببینیم کس دیگری
می‌آید یا نمی‌آید، همینطور هی با آرزوها عقب می‌افتدو خانه‌ام تمام شود،
بعد استخدام رسمی شود، بعد سربازی‌اش تمام شود، همینطور... آقا ازدواج مثل
آب خوردن است. دوره‌ی سربازی تمام شود آبت می‌دهم. دوره‌ی لیسانس بگیر آبت
می‌دهم. بابا هر وقت تشنه شد باید آب بخورد. قیدها را باید برداشت. یک
نهضتی می‌خواهد. ازدواج یک نهضت می‌خواهد. یک نهضت... یعنی باید ثابت
کنیم. تلویزیون ما باید ثابت کند که می‌شود عروس و داماد زندگی ساده داشته
باشند. روی موکت هم می‌شود زندگی کرد. با دوتا پتو هم می‌شود زندگی کرد.
لازم نیست ساعت اول مبلمان باشد، دو سال اول آدم با دست دو تا پیراهن و دو
تا شلوار می‌شورد. لازم نیست از همان دقیقه‌ی اول ماشین لباسشویی باشد.
می‌روی و گیر ماشین لباسشویی می‌شوی، آن وقت دخترت فاسد شد و پسرت هم فاسد
شد. چون می‌خواستی جهازیه‌ات هم تکمیل شود، آن هم می‌خواست خانه‌اش تکمیل
شود و استخدام رسمی شود. تا می‌روید که جمادات را حفظ کنید، انسان‌ها
می‌سوزند. یا گناه می‌کنند که قیامتشان آتش می‌گیرد، یا تقوا دارند و هی
خودشان را نگه می‌دارند، اعصابشان خورد می‌شود. یا در دنیا می‌سوزند به
خاطر اینکه هی خودشان را نگه می‌دارند... جوانه آمد و گفت من سرم را به
دیوار می‌زنم. دستم را روی آتش گذاشته‌ام که انگشتم را بسوزانم که شهوت از
من دور بشود، یا در دنیا ول می‌شوند و گناه می‌کنند، به خاطر ماشین
لباسشویی و به خاطر اینکه پشت خانه‌مان را سنگ‌کاری نکرده‌ایم... گیر چه
هستیم؟ هر شش بشقاب گلش باید یک جور باشد. یکی از این بشقاب‌ها بشکند این
خانم بازار را زیر و رو می‌کند که گل بشقاب پنجم را می‌خواهم با آن پنج تا
گل... حالا چه کسی وقتی پلو می‌خورد، فیلمبرداری از این گل‌ها می‌کند؟ بعد
می‌رود و فتوکپی‌اش را نشان می‌دهد که آقا ما رفتیم مهمانی این پنج تا
بشقاب گل سومی به ششمی نخورد. اصلاً ما گاهی وقت‌ها فکر می کنیم... گیر چه
چیزی هستیم؟ گیر گلی هستیم که به سفال است. به خاطر همین گیر و گورها
دخترمان می‌سوزد و خودمان هم می‌سوزیم. باید همه‌ی اینها را برداشت. یک
نهضتی می‌خواهد.
خدایا ازدواج را آسان کن. مزه‌ی نماز را به ما
بچشان! برای همه‌ی بی‌همسرها همسر خوب مقدر کن و گیر و گورهای ازدواج را
با دست مردان انقلابی و مؤمن برطرف بفرما!
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

سایت مرجع


متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
درس های الهی ...... - !.!.!.!.!.!.!.!.!.!.!
هیچ کس ابن هیچکس..
با سلام خیلی ممنون که اومدید متشکریم ما.....
لوگوی من
درس های الهی ...... - !.!.!.!.!.!.!.!.!.!.!
لوگوی دوستان من








آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه
 
جستجو در کل مطالب
 :جستجو

جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!


Dom.ir - Free Domain Registration System !
Dom.ir - Free Domain Registration System !